.

中文(简体) Português English (US) Français Deutsch Italiano 日本語 한국어 Русский Español
Site Translator Widget with Flags
۹:۲۰

ماجرای ملا نصرالدّین

ارسال شده توسط mehran

روی منبر بود روزی حاج ملا نصر الدین + + نکته می‌گفت تا به دست آرد دل مستمعین
اززمین وآسمــــان آورد مثال وگفت وگفت + + یک کلام ازآنهمه مشتــــــاق بحثش نشنفت
تابه احکام نجــــاسـات او رسید، ابرازکرد‌ + + نکته هایی گفت ازآن‌هــا وکشف راز کرد
ساعتی راغوطه وربوداودراین گفت‌وشنود + +عده ای راهم زلذت خواب شیـرین درربود
نکته ای راگفت رو در رو به جمع مادران + + ازفضای پاک خانه، شاش وبول کـــودکان
بچّه ات شاشید اگـــــــرناگاه روی فرش تو‌ + + یا ببر بنــــــــــدازآن‌ رایا بخر تو فرش نو
بعدازآن ملا روان شد ســـــوی بازارخـرید + + جنس بسیاری گـــرفت‌وپول اوراکس ندید
وارد خـــــــانه شد و درب اتاق را باز کرد + + دید قالی را و ازدل برکشـــــــید او آه سرد
یک دو متری قالـــی زیبای او سوراخ بود + + علتش پرسید از زن گـــــفت با رنگ کبود
بچه‌چون شاشید این‌جا، من زناچاری بریدم + + بعد ازآنکه حکم رادرمسجد ازتو من شنیدم
من چرا دادم چنین حــــکم ازسردیوانگی؟ + + شاش ملازاده پاک است پاک تاچل سالگی!
گفت ملا این سخـــــن را باز ابرو درکشید + + ازغم قـــــــــــــــالی پاره زیر پتویی خزید
"واعظان‌کاین‌جلوه‌برمحراب ومنبرمی‌کنند + + چون به خلوت می‌روند آن کاردیگرمی‌کنند

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۹:۲۹

من باور دارم ...

ارسال شده توسط mehran

  • که دعوا و جرّو بحث دو نفر با هم به معنى اين که آن‌ها همديگررادوست ندارند نيستو دعوا نکردن دو نفر با هم نيز به معنى اين که آن‌ها همديگر را دوست دارند نمى‌باشد.
  • که هر چقدر دوستمان خوب و صميمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما بايد بدين خاطر او را ببخشيم.
  • که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترين فاصله‌ها. عشق واقعى نيز همين طور است.
  • که ما مى‌توانيم در يک لحظه کارى کنيم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد.
  • که زمان زيادى طول مى‌کشد تا من همان آدم بشوم که مى‌خواهم.
  • که هميشه بايد کسانى راکه صميمانه دوستشان دارم با کلمات و عبارات زيبا و دوستانه ترک گويم زيرا ممکن است آخرين بارى باشد که آن‌ها را مى‌بينم.
  • که ما مسئول کارهايى هستيم که انجام مى‌دهيم، صرفنظر از اين که چه احساسى داشته باشيم.
  • که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.
  • که قهرمان کسى است که کارى که بايد انجام گيرد را در زمانى که بايد انجام گيرد، انجام مى‌دهد، صرفنظر از پيامدهاى آن.
  • که گاهى کسانى که انتظار داريم در مواقع پريشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مى‌آيند و ما را نجات مى‌دهند.
  • که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا اين به من اين حق را نمى‌دهد که ظالم و بيرحم باشم.
  • که بلوغ بيشتر به انواع تجربياتى که داشته‌ايم و آنچه از آن‌ها آموخته‌ايم بستگى دارد تا به اين که چند بار جشن تولد گرفته‌ايم.
  • که هميشه کافى نيست که توسط ديگران بخشيده شويم، گاهى بايد ياد بگيريم که خودمان هم خودمان را ببخشيم.
  • که صرفنظر از اين که چقدر دلمان شکسته باشد دنيا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ايستاد.
  • که زمينه‌ها و شرايط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثيرگذار بوده‌اند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.
  • که نبايد خيلى براى کشف يک راز کند و کاو کنم، زيرا ممکن است براى هميشه زندگى مرا تغيير دهد.
  • که دو نفر ممکن است دقيقاً به يک چيز نگاه کنند و دو چيز کاملاً متفاوت را ببينند.
  • که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آن‌ها را نمى‌شناسيم تغيير يابد.
  • که گواهى‌نامه‌ها و تقديرنامه‌هايى که بر روى ديوار نصب شده‌اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.
  • شادترين مردم لزوماً کسى که بهترين چيزها را دارد نيست بلکه کسى است که از چيزهايى که دارد بهترين استفاده را مى‌کند.
  • ارسالی:افشین

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳:۳۸

درانتظار خرداد

ارسال شده توسط mehran


ببین، ببین، عاشقانه حس کــــــــــــــن، حضور سبزجوانه‌ها را
سرود جـــــــــــاوید همــــــــــــــدلی‌را، بیان شور وترانه‌ها را
چه درخروش است زموج سرکش،همه‌حیات است‌همیشه‌ دریا
نه جنب وجوشی، یخ خموشی فرا گـــــــــــــــرفته کرانه‌ها را
درانتظار خروش خرداد، امید وجنبش، غــــــــــــرور سرکش
تب تهّور، غم تهّجر، به چهـــــــــــــــــــــــره‌ها بین نشانه‌ها را
اگر چه هر تیر تلخ وجانسـوز، فرو نشــــــــــــــــاند تنی تناور
زخـــــــــــــــــــــاطر اما مبر تودشمن! جواب تیر وکمانه‌ها را
به سینه‌ها این دلاوری‌ها رساند اما به نسل فــــــــــــــــــــــردا
فرا بگیرد چه جانفشانی، فســــــــــــــــــــــــانه‌های شبانه‌ها را
زحسن نیّت به هوشت آرم، بیا به آغــــــــــــــــــوش مهر ملّت
چو صبح فردا به زیرت آرد ، نمی‌پذیرد بهـــــــــــــــــانه‌ها را
به قاب تصویر سرخ ایران، نشــــــــــــــــــسته گرد سیاه ماتم
بشوید آن‌را زریشه ملت، بســـــــــــــــــــــوزد او تازیانه‌ها را

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۵:۳۱

مشتی آرزو وخاطره

ارسال شده توسط mehran


دشت وصحرا، دامن کوه، دادوبیـداد رمه
عوعوی پی درپی وهشـدار سگ‌های گله
سـبزه زاری با درختــــــــان بلند‌وجویبار
آفتـاب یک غروب گــــــرم ومطبوع بهار
خـانه‌هایی دورازهم، چــادرایی جا به جا
قدقد مرغـان وآوازخـــــــروسان درفضا
قلّ وقلّ دیـگ جـــــوشان غذا درتوی باغ
یــک بغل نان‌درکنـارهر تنوری، داغ داغ
مهربان‌همسـایه‌ها ازجنس تو،‌ دلسوزویار
روز‌هاراضی‌زقسمت،زندگی،شب‌زنده‌دار
کی‌به‌دستش آورم این‌قطعه‌ را من‌زبهشت؟
غیرپاکی وصفا ومهــر، آن‌جا کس نکشت
+ + +
دوستانم،هم‌کلاسان‌عزیزپشت میزمدرسه
ترس ووحشت‌های هرهفته کلاس هندسه
رونویسی‌های املا ازبغل دستی،چه تیز!
برگه را با ترس دادن به جلویی زیر میز
طی هرروزه مسیر ثابت و پر مـــــاجرا
دیدن حمّامی و بقّال و سلمـــــــانی به راه
دسته‌بندی‌های درسی،ورزشی‌ساده‌عمیق
گاه با دعوا وگریه، بعـــــــد‌ها حتما رفیق
سخت دلتنگم، کــجایند روز‌های مدرسه؟
دورافتادم ازآن‌ها، ریزش گــــــریه بسه!
دوستانم، آفریده، افضلی، پیری، حسینی
حیدری وشیخــویسی ونکـویی، عابدینی!
+ + +
خاطـــــرات کودکی‌ام عیـدنوروزی است باز
دواتاق تــــــــوبه تــــــو درمنزلی دالان دراز
خوردوخواب‌ودرس‌ومشق‌مدرسه،دعوا،صفا
زندگـی هفت، هشت کودک گـذشت آن سال‌ها
آخرهـــــــــــــرسال شب بیـدار می‌ماندیم، دیر
فکر فـــــــردا‌های تعطیل، خوردن ماهی سیر
گنجهٔ مادر چــــــــه با ارزش به گــاه عید بود!
پشت پـرده قفل می‌زد، خـــــارج آن ازدید بود
خـواهش ما را برای باز کــــــــــردن می‌‌شنید
وعــــــده می‌داد بازخواهد کرد، امّا روز عید!
آخرین ساعـــــات شب با فکر فردا می‌گذشت
عیدی وکفش ولبـــــاس نو‌سـوی بازار وگشت
مزّهٔ آن روز‌ها را حس نکردم بعـــــــــد ازآن
دفن شد ایّام ناب کودکی در زاهـــــــــــــــدان




ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۹:۰۳

حجاب

ارسال شده توسط mehran



جنتی‌باجیغ درجمعه‌سخن‌گفت ازحجاب
بازآوا داده سر، این جـــــــــــــغد شـــــوم لاکتاب
چون فشـارآید بر ایشان داخلی یاخارجی
مرده بیرون‌ می‌کشــــــند ازقبر، چون یوم‌ حساب
هرزمان اینان ندای وای اســــــلاما دهند
یادم آید ماجـــــــــرای آتش و اشـــــــــــــک کباب
تازلطف‌ حق‌ نگشته‌ مؤمنان‌مأیوس وسرد
بهـتر است خــــــــود جهرهٔ منحوس پوشد بانقاب
قد رعنا، چشم شهـــــلا، بامتانت، باحیا
خـنده برلب، خوش صدا، شرمنده ازصوتش قْراب
شـــرم دارد زانکه عــزراییل گیرد جان او
چون به سال عمر کمـتر هست از این عالی‌جناب
توپ خـــالی درکند در توپخـانه بی‌حساب
گــــرچه مــی‌داند به دست دارد تفنگ بی خشاب
وقت آن‌ است تا‌ بروبیم‌ خانه‌زین‌قوم‌فسیل
این گروه دشـــمن ســــــــرزندگی، شادی شباب
آیه‌هـــــــــای نفی الله اند اینــان نی ثبات
گفـته‌هاشان،وعده‌هاشان،ایده‌هاشان چون‌حباب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۷:۳۰

دراهمیت نظر دادن

ارسال شده توسط mehran

می‌نویسد او مقاله، داستان، شـــــــــــعر وخبر= ای دریغ از یک نظر
دم به دم خـــــــــــیره نـــگاهی می‌کند زیر اثر= ای دریغ از یک نظر
می‌پذیرد نقش زیبا چـــــــــــوب‌ها ازهر تراش= با درایت با تـــــلاش
رأی تان‌ بســـــیار سازنده است‌، حتـــا یک نفر= ای دریغ از یک نظر
عشق‌ دارد‌ کارخود راعــــــرضه‌ دارد کاردان= هر کجا، در هرزمان
همـــــــــــرهش باشید با تشـــویق در خلق هنر= ای دریغ از یک نظر
آنکه‌ می‌گــــوید که بی‌عیبم‌ بگویید او کجاست؟= خارج‌ازدنیای ماست
نیست‌ اوخودخواه وخــــــودبین‌، ازتکبرالحذر= ای دریغ از یک نظر
طبع واحساس‌هنرمند‌بس لطیف است وظریف= مهربان‌است وشریف
با نظر این طبع را دورش کنــــید از هر خطر= ای دریغ از یک نظر

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۵:۲۲
ارسال شده توسط mehran


اعتصـــــــــاب
ضربه آخـــــــر فرود آرد به دقّت اعتصاب
حلقه‌ها را تنگ می‌سازد به شدّت اعتصاب
ســـالی از جنبش برآمد در فراز و در فرود
تا دراندازد‌حکومت را به وحشت اعتصاب
باچنین حــربه به جنگ گودتاگر، گر روی
می‌توان‌گفتن‌که‌پیروزاست‌به‌جرئت‌اعتصاب
امتحان خــــویش پس داده در ایران، بار‌ها
هرقدم دعوت کند ما را به وحدت اعتصاب
اتّحاد وهم‌صــــــــــــدایی، سبز را نیرو دهد
راه بنماید به آســــــانی به وحدت اعتصاب
گام اول را چــــــــــوبرداریم محکم، باثبات
قدرتش راپیش می‌راند به سرعت اعتصاب
آنچه راخشم وخشونت‌عاجزاست‌ازکسب آن
درنهایت گیردش آن را به خدمت اعتصاب
خلق کْرد باسرفـــــرازی قدرتش رارونمود
هدیه کردش با شهامت او به ملت اعتصاب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳:۳۹

چنینت دوست می‌دارم

ارسال شده توسط mehran




تقدیم به همسرم:
چنانت دوست می‌دارم که ماهی آب دریا را
ستاره آسمـان‌ها وشقایق دشت و صـحرا را
کنار ساحـلی خاموش و نــور نازک مهتاب
نشــسته منتظر، دیدار غمــگین مرد تنها را
اسیررفته‌ازیادی، به‌خواری مـانده درزندان
زجان خــواهد براوآرند، آزادی فــــردا را
زجانش شـسته‌ دستی‌را که‌ درآن لحظه آخر
دمد جان‌ عیسی اش براو،دم گـرم‌مسیحا را
پریشان، سـوخته، شوریده مجنون‌بیابان‌گرد
که بیـــند یک نظر دیدار شـورانگیز لیلا را
به‌ره افتاده‌ای تشنه‌،که گرما‌ گیردش جان‌را
بخواهد ســرکشد یک‌باره جام سرد سقا را
چو درگل‌مانده زال زر،بسـوزاندپرسیمرغ
ببیند ناگــهان برسر، فــــــرشته بال عنقا را
به ســان بی‌نوا طـــــفل یتیمی رفته دربازار
گرفته دست مردی، برلب آرد لفظ "بابا"را

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۱:۴۲

ساغر خرداد

ارسال شده توسط mehran



آزاده خلق قهرمان کـه به تو دل سپرده اند
جامی زساغرمی ناب تو خرداد! خورده اند
درجنگ وگریـزبا سلطهٔ پست و پلید خصم
مــردانه ایستاده چوکوه وبرآن پافشرده اند
کابوس گشته‌خواب‌خوش حاکمان‌بداندیش
چون باهم اند زدل ترس‌‌ها را ســــترده اند
باآنکه همــرهان جوان رابه راه داده زدست
درداغدارسینهٔ یاران نشسته گویا نمرده اند
دل‌های‌بی‌شمارمی‌تپدازعشق‌جنبش‌مردم
قلب قوی اسیران اگرچه به‌‌زندان‌فسرده اند
اوباش‌‌جیره‌خواربه‌ قدرت‌حاکم قوی‌ دل‌انداما
مردان مردمیهنم آن‌را به‌هیچش شمرده اند
سـالی زاوج گیری ســبز جوانه‌ها بگذشت
پیمـــــان محو مستبدان را زخـاطر نبرده اند

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


بس کن ای دار قسی، کشتـــــــارآزادی بس است
سوی چشم ازگریه کم شد،قتل خردادی بس است
خانهٔ آبادعــــــــــــــــــــــــــــلم زیرسم اسبان جهل
خــاک شـــد ای تازیان، تخـــــریب آبادی بس است
تیــغ از رو بســـــــــــــته‌اند این قوم بوم آوای شوم
فصل سرد سوگ و سرما، خنده وشادی بس است
شب پرستـــــــان شقی! اندیشــه‌ها را مرگ نیست
کهنه افکار ســـــــــــــراسر کذب الهادی بس است
دام صـــید تیز بالان وطن بــــــــــــــــــــــرچیده شد
با فــــریب و دین ومذهب، صید وصــیادی بس است
پنج سرو ســــــــــــــرفراز کْـــــــرد، برخاک اوفتاد
سرخی خـــــــون شفق بر اوج این وادی بس است
با شمـایان، نارفیقان، دشمـــــــــــــــــــنان کینه جو
پند واندرز ونصـیحت های ارشــــــــــادی بس است

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۰:۱۹

یعنی چی؟

ارسال شده توسط mehran


بزرگ ترین تصمیم گیرنده مملکت ودرواقع قدرت اول، خودراآیت ونشانه خدا می‌داند ونماینده بلافصل او درروی زمین! سران حکومتش گر چه بعضی‌هاٰ فقط بعضی‌ها از این لقب محرومند، ولی گاها ازنظر فکری وعقیدتی اگر بالاتر نباشند پایین ترنیستند وحداقل تظاهر به آن می‌کنندوالبته تا ‌آنجا که توانسته اند برای انتخاب عوامل حکومتی از تنگ ترین دایره‌ها وفیلتر‌ها آن‌هارا گذرانده‌اند تا به قول خودشان مومن ترین و باخداترین‌ها را انتخاب کنند؛ اما همین به اصطلاح آیات خدا ونمایندگان ا و بیشترین قتل وکشتار، شکنجه‌ها، زندانی‌کردن‌ها وحتی تجاوز به زن ومرد را دربین تمام کشور‌های باخدا وبی خدا انجام می‌دهند ومی‌خواهند به همه بقبولانند همه این کار‌ها برای رضای خداست والبته خدا هم با ‌آن‌ها موافق است!! یعنی چی؟؟
اگر قبول کنیم اینان برای حفظ قدرت این اعمال را انجام می‌دهند، چطور می‌توانیم قبول کنیم عده‌ای از هم وطنان هم بدون اینکه از این رِِژیم بهره‌ای ببرند وفقط به خاطر باور‌های ساده لوحانه دینی‌شان این‌ها راتأیید می‌کنند؟
چطوراین حکومت با چنین ماهیتی بویی از خدای مهربان برده واین نابکاران نماینده اودرروی زمینند؟ این مردم چرا یک‌لحظه نمی‌اندیشندومگرنمی‌بینند شکنجه‌هارا، کشتار، بی‌عدالتی، تجاوز، دروغ، ریا وده‌ها صفت پلیدی که همین خودشان ازانجام آن شرم دارند؟ تاکی وتاکجا باید جوانان برومند وطن یکی یکی به چوبه‌های دار سپرده شوند تاآن‌ها ازاین باورشان دست بکشند؟ جوانی مثل فرزاد باچنین شغلی که خودشان شغل انبیا می‌دانند وبا چنین فکرو قلمی چرا باید اعدام شود؟ لعنت به جهالت، لعنت به تعصّب.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۸:۲۸

تولد دختر عزیزم سارا

ارسال شده توسط mehran




تولد سارا

نوبهـاران است وفصل رویشی از غنجه هاست
نغمه‌خوان قمری وبلبل، دشت‌‌وصحراباصفاست
هرطرف بادبهاری می وزد، خــــــوشبو هواست
روز میلادعــــــــــــــزیزدخترم "سارا"ی ماست
اردیبهشت
به گاه بهــــــاران چه زیباست اردیبهشت
بـــــــرازنده باغ وفـــــریباست اردیبهشت
شکوفندگی وطراوت، فرحبخشی اش را
نجیبانه مرهــــون "سارا"ست اردیبهشت
فرش گل
شور در صحــــــرافتاد و بلبلان خوش نوا
نغمه خوان گفتند با گل داستـان وماجرا
فرش سبزباغ شد پهن ازچمن ازلاله ها
تا نهد "ســـارا" برآن پا، دخـــتر زیبای ما

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۸:۱۸

من از فردا...

ارسال شده توسط mehran


من از فردا"منم"را، نازنین "من"را
که با وسواس ازپستی و
ناپاکیش پالودم
رها خواهم نمود، فردا.
من ازفردا"من" من نیستم
من ازتو"من" راوام می‌گیرم، پرازکینه
پر از خشمم، پلیدم، وحشی ام ازعقل ومنطق
فکرواندیشه،
تهی ام بس تهی، فردا.
برای نان آلوده به خونی بنده ‌زورم، زرم
خویشم.
وطن را، هم‌وطن راخوارمی‌دارم
نه انسانم که حیوانی پرازنیشم
سراپا نفرتم فردا.
...................
نه این "من"لایق من نیست
من سبزم، سپیدم ،صلح می‌سازم
وطن را دوست دارم
هم‌وطن راعشق می‌ورزم.
نه فردا ونه پس فردا
"من" تونیستم هرگز!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed